«alikonline.ir» – Երէկ՝ սեպտեմբերի 11-ին Թեհրանի Հայ Դատի յանձնախմբի նախաձեռնութեամբ «ՀՈՒՍԿ» հաստատութեան կենտրոնատեղիում տեղի ունեցաւ 7-րդ դարի հայ ականաւոր պատմիչ Սեբէոսի աշխատութեան պարսկերէն թարգմանութեան շնորհանդէսը:
Նշենք, որ «Սեբէոսի Պատմութիւն»-ը պարսկերէնի է թարգմանել պատմական գիտութիւնների դոկտ. Մահմուդ Ֆազելի Բիրջանդին, այն հրատարակել է «Ղողնուս» հրատարակութիւնը:
Միջոցառման սկզբում բացման խօսքով հանդէս եկաւ Թեհրանի Հայ Դատի յանձնախմբի նախագահ Իսակ Իւնանէսեանը՝ ներկայացնելով գրքի թարգամնիչին, որից յետոյ ամբիոնի մօտ հրաւիրեց Իրանի հնագոյն պատմութեան դասախօս, Սասանեան կայսրութեան պատմութեան մասնագէտ, պատմական գիտութիւնների դոկտ. Միրզա Մոհամմադ Հասանիին, որը ներկայացրեց Սեբէոսի աշխատութեան կարեւորութիւնն ու նշանակութիւնը 6-7-րդ դարերի պատմութեան ուսումնասիրութեան գործում:
Դոկտ. Հասանին կարեւորեց յատկապէս այն հանգամանքը, որ Սեբէոսի աշխատութիւնը պատմական բացառիկ նշանակութիւն ունի Սասանեանների կայսրութեան մայրամուտի եւ Իսլամական կայսրութեան արեւածագի շրջանի պատմութեան ուսումնասիրութեան համար: Նա նշեց, որ աշխատութիւնը սկսում է Սասանեան Պերոզ արքայի գահակալութեան օրերից եւ ձգւում է մինչեւ Սասանեան կայսրութեան անկումը, Օմայեան խալիֆայութեան ձեւաւորումը՝ հասնելով մինչեւ Մուաւիայի գահակալութեան օրերը:
Մասնագէտը բարձր գնահատեց դոկտ. Ֆազելի Բիրջանդիի կատարած աշխատանքն ու բարձրորակ թարգմանութիւնը:
Ապա ամբիւնի մօտ հրաւիրւեց գրքի թարգմանիչ դոկտ. Մահմուդ Ֆազելի Բիրջանդին: Նա սկզբում շնորհակալութիւն յայտնեց «ՀՈՒՍԿ» հաստատութեանը՝ գրքի շնորհանդէսի կազմակերպման համար, եւ հիմնականում անդրադարձաւ Սեբէոսի աշխատութեան պարսկերէն թարգմանութեան գործընթացին եւ կատարւած աշխատանքին:
Դոկտ. Ֆազելի Բիրջանդին նշեց, որ գիտակցելով հայկական պտմական աղբիւրների բացառիկ նշանակութիւնն Իրանի հնագոյն պատմութեան ուսումնասիրութեան գործում, ինքը ձեռնամուխ է եղել Սեբէոսի աշխատութեան թարգամանութեանը՝ երկրորդելով դոկտ. Հասանիի խօսքերը՝ 6-7-րդ դարերի իրանական պատմութեան ուսումնասիրութեան գործում Սեբէոսի աշխատութեան բացառիկ արժէքի ու նշանակութեան մասին:
Նա կարեւորեց յատկապէս այն հանգամանքը, որ Սեբէոսի աշխատութիւնը թոյլ է տալիս Սասանեանների կայսրութեան անկման եւ արաբական խալիֆայութեան ձեւաւորման մասին տեղեկութիւններ ստանալ առաջին ձեռքից՝ այն պատմիչից, որն ապրել եւ ստեղծագործել է հէնց այդ ժամանակաշրջանում եւ պատմական այդ իրադարձութիւնների ծաւալման անմիջական ականատեսն է եղել:
Թարգամնութեան համար դոկտ. Ֆազելի Բիրջանդին հիմք է ընդունել «Սեբէոսի Պատմութեան» անգլերէն թարգմանութիւնը, որը հրատարակւել է Լիւերպուլի համալսարանի միջոցով՝ 1999 թւականին:
Թարգմանիչը նշեց, որ աշխատանքի ընթացքում փորձել է առաւելագոյնս հաւատարիմ մնալ գրքի բովանդակութեանն ու լեզւին՝ հաշւի առնելով Սեբէոսի հայերէն լեզւամտածողութիւնը:
Վերադառնալով գրքի բովանդակութեանը դոկտ. Ֆազելի Բիրջանդին ծանրացաւ յատկապէս այն հանգամանքի վրայ, որ իր աշխատութեան էջերում Սեբէոսը յատուկ ուշադրութիւն է դարձրել Սասանեան կայսրութեան մայրամուտի ժամանակ, Սասանեան արքունիքում եւ վերնախաւի մօտ տիրող յարաբերութիւններին եւ բարքերին, ինչն էլ բացայայտում է հզօրագոյն այդ կայսրութեան փլուզման եւ քայքայման գլխաւոր պատճառներից մէկը:
Միջոցառման աւարտական բաժնում ներկաներին հարցումների առիթ տրւեց:
Լուսանկար – Մահմուդ Ֆազելի Բիրջանդի
گزارش جلسه رونمایی و نقد و بررسی کتاب تاریخ سبئوس
روابط عمومی موسسه ترجمه و تحقیق هور
جلسه رونمایی و نقد و بررسی کتاب تاریخ سبئوس در تاریخ بیستم شهریور ماه جاری به همت موسسه ترجمه و تحقیق هور در سالن اجتماعات آن موسسه برگزار گردید.
در این جلسه که با حضور جمع کثیری از مورخین ایرانی و ارمنی برگزار شد دکتر محمود فاضلی بیرجندی مترجم کتاب و دکتر میرزا محمد حسنی استاد تاریخ ایران باستان به سخنرانی پرداختند.
در ابتدای جلسه ایساک یونانسیان رئیس هیئت مدیره موسسه ترجمه و تحقیق هور ضمن خوشامد گویی به حضار در سخنانی کوتاه درباره ترجمه کتاب تاریخ سبئوس توضیحاتی ارائه کرد و سپس دکتر میرزا محمد حسنی به عنوان اولین سخنران پشت تریبون قرار گرفته و گفت:
نخست می خواهم به مشکلات پژوهشی متون تاریخی و دینی در ایران و مشکل کمبود منابع در این خصوص اشاره کنم و سپس به اهمیت متون ارمنی بجا مانده در حوزه تاریخ اشاره خواهم کرد.
متأسفانه متون مکتوبی از دوران هخامنشیان و اشکانیان به دست ما نرسیده است ولی دوره ساسانیان استثناء می باشد. متون پهلوی بجا مانده از دوران ساسانیان بازنویسی متون دوران اسلام است،زمانی که زرتشتیان ایران در تقابل با موج کتاب نویسی اسلامی در سده سوم،چهارم و پنجم هجری قمری، برای جلوگیری از دست رفتن متون خود شروع به بازنویسی کردند.در زمان های قدیم فرهنگ شفاهی بجای فرهنگ نوشتاری رواج بیشتری داشت و اکثر متون تاریخی، ادبی و دینی ایران در پی تهاجمات متعدد نابود شده است.یکی دیگر از مشکلات پژوهشی، فراموشی زبان های باستانی بوده است که باعث شده کسی نتواند نوع و زبان خط رایج در کتیبه های بجا مانده را بخواند.افول خاندان ها یکی دیگر از عواملی است که باعث از بین رفتن تاریخ نگاری در ایران شده است.
در خصوص متون ارمنی باید گفت که خوشبختانه بسیاری از متون تاریخی ارمنی تا به امروز حفظ و باقی مانده است.این متون را می توان جزء متون تاریخ نگاری مسیحی قلمداد کرد.کتاب تاریخ سبئوس جزء معدود متونی است که اطلاعات کاملی از دوره ساسانی در خود داشته و کاملترین گزارش ها از دوره خسرو پرویز و فتوحاتش ارائه می کند همچنین این کتاب جزء اولین متونی است که درباره ظهور پیامبر اسلام گزارش داده است.
سبئوس به عنوان یک مورخ بیطرف درباره رخدادهای سیاسی زمان خود گزارش داده و دارای دیدگاهی متفاوت نسبت به متون اعراب و فتوحات آن ها دارد.سبئوس در این کتاب بر خلاف متون ایرانی و عربی درباره تاریخ کیانی ایران که دوره قبل از هخامنشیان بوده نیز اشاراتی می کند.همچنین باید اضافه کنم که اهمیت متون ارمنی چون تاریخ سبئوس در این است که این متن مشخصات کامل جغرافیایی آن زمان را نیز در کنار تحولات سیاسی شرح می دهد.
پس از سخنان دکتر میرزا محمد حسنی ،دکتر محمود فاضلی بیرجندی پشت تریبون قرار گرفت و گفت:
تاریخ سِبِئوس را سبئوس نامی از اهالی ارمنستان مقارن سده هفتم میلادی نوشته است؛ سبئوس کار نگارش کتابش را وقتی به پایان رسانده که معاویه خلافت اسلامی را بر عهده داشت. تاریخ سبئوس یکی از قدیمیترین متنهای دوره بعد از برآمدن اسلام و، بهعبارتی، قدیمترین متنی است که از تاریخ ایران و برخی ممالک پیرامون ایران از آن برهه در اختیار داریم.
کتاب از دوره یزدگرد دوم آغاز می شود که از 438 تا 457 پادشاهی کرد. سپس در دوره پسین از تاریخ ساسانیان پیش می آید تا به پایان آن سلسله و برآمدن اسلام می رسد و به روزگار خلافت معاویه پایان می یابد.
تاریخ سبئوس در 52 فصل است. اما متنی که به ما رسیده از فصل هفتم آغاز شده. این یعنی که شش فصل نخستین این کتاب از بین رفته و به روزگار ما نرسیده است. متن کتاب در همین حجم و صورت از زبان ارمنی به انگلیسی گردانیده شده و در سال 1999 در دانشگاه لیورپول انگلستان منتشر شده است. نسخه مرجع من برای ترجمه همین نسخه لیورپول است. یک نسخه دیگر انگلیسی هم داشتم که ترجمه رابرت پتروسیان بود و حجم آن خیلی کمتر بود. اما هر جا اختلاف مهمی با این نسخه انگلیسی داشت آن اختلاف را در پانویس ضبط کردم تا متن فارسی کامل تر شده باشد.
دکتر بیرجندی در ادامه ضمن انتقاد از انتشارات ققنوس که این کتاب را به چاپ رسانده است گفت:
دوستان می دانند که ترجمه با دیگر انواع نوشتن فرق دارد. یکی از وجوه افتراق در آن است که مترجم حق ندارد خواهش خودش را وارد کار ترجمه کند. در تاریخ سبئوس مثل هر متن غیر ایرانی مسایل و نکته هایی هست که ممکن است باب پسند ایرانی نباشد. از جمله این موارد یکی کاربرد واژه پارس، پادشاه پارس ها، مملکت پارس در این کتاب بود. این سبئوس است که در ارمنستان باستان نشسته و امپراتوری همسایه جنوبی خود را به نام پارس می شناخته. این نکته مهمی است و باید بدانیم که در آن دوره به سرزمین ما چه می گفته اند. من در ترجمه به حکم وظیفه و امانت داری همین نام را آوردم. اما باید برای ثبت در تاریخ بگویم که دوستان انتشارات ققنوس بنا به اجتهاد خودشان نام پارس را برگرداندند و ایران کردند. هر چه هم من پا فشردم که ما حق نداریم این کار را بکنیم توجهی نکردند. استناد کردند که فلان استاد و فلان کتاب این طور نوشته. عرض کردم ما پیروان آن استاد نیستیم. افاقه نکرد.
از همین قبیل تفاوت هاست که مثلا سبئوس پیروان دین جدیدی را که در آن روزگار برآمده بود اسماعیلیان می نامد. آوردن این واژه اهمیت بسیار دارد که بدانیم در آن سال ها هنوز به پیروان پیامبر اسلام، دست کم در ممالک همسایه، اسماعیلیان می گفته اند، نه مسلمانان. من حق نداشتم بنا به علاقه به دین اسلام در این مورد بنویسم مسلمانان. باید همان اسماعیلیان باشد تا پژوهنده بداند در آن روزگار در ممالک دیگر به پیروان دین نو، اسماعیلیان می گفته اند.
یادم هست که در منابع مورد استناد این ترجمه یکی از کتاب های استرابو هم بود که استاد صنعتی زاده ترجمه کرده بودند. من هم به نام مندرج در کتاب نوشته بودم کتاب جغرافیای استرابو به ترجمه همایون صنعتی زاده. اما دیدم که نام استرابو عوض شده و استرابون شده. دیگر موردی بود که نام استان آیرارات در کتاب آمده بود. ویراستاران ققنوس این نام را آرارات کرده بودند. باز بحث ها کردم تا حاضر شدند بپذیرند که من خطایی نکرده ام. آیرارات نام استانی در ارمنستان باستان بوده و آرارات نام کوهی است. از این قبیل مبادلات سخن با دوستان ققنوس داشته ام و اگر چند از ققنوسی ها سپاس گزارم که کتاب را به شکل وزینی چاپ و منتشر کردند.
در باره زبان کتاب
در باره زبان کار باید عرض کنم که سعی من این بود که در مورد واژگان خاص که به مشاغل و اصناف و طبقات اجتماعی ربط داشت تا حد ممکن معادل هایی را پیدا و ضبط کنم که در دوره باستان رایج بوده. واژگانی مانند داریگ بد، درست بد، پیدایان، و شهستان از این قبیل است. حتی در مدت زمان حدود سه سالی که سرگرم گرداندن کتاب بودم گاه به آن سمت کشیده می شدم که متن را سربه سر به زبان سره فارسی درآورم. اما دیدم که این زبان مخاطب ندارد.
تاریخ سبئوس زبان و نگارش دشواری ندارد. مثلا به کتاب دیگری که خودم باز هم از تاریخ ایران باستان ترجمه و منتشر کرده ام اشاره کنم. تذکره اربیل یا وقایع نامه آربلا زبان دشوار و آهنگینی داشت که برگرداندن آن فقط یک مرحله کار بود. بعد باید به کار تنظیم آهنگ متن می پرداختی. اما سبئوس از این گرفتاری نداشت. در عوض متنی است که در اندرون فرهنگ و زبان ارمنی نوشته شده است و دریافت و برگردان آن را با دشواری مخصوص مواجه می کند. منظورم از درون فرهنگ و زبان این است که مثلا اگر کسی بخواهد شاه نامه را به زبان دیگری برگرداند وقتی مثلا به این بیت برسد که می فرماید “شبی چون شبه روی شسته به قیر”، یا این بیت که می فرماید “تو گویی که از غم به دو نیمه ام”؛ موقع برگرداندن این بیت ها چه باید نوشت که خواننده غیر ایرانی منظور را دریابد؟ رو شستن به قیر، را چه طور می توان ترجمه کرد؟ از غم به دو نیمه شدن، را چه طور می توان به زبان دیگری برد؟ این ها مسایل درون یک فرهنگ و زبان است. در سبئوس با این دشواری مواجه بودم. برای همین متن را بارها خواندم. با دوستانی که در زبان ارمنی تبحر داشتند بارها بر سر کلمات و عبارات خاصی مشورت کردم. جا دارد که از جناب دکتر خانلری و جناب دکتر اونانسیان هم به نیکی یاد کنم که در مواردی دست به دامان پر مهرشان شدم و از راه نمایی ایشان بهره مند شدم.
در باره نگاه تاریخی سبئوس
مطلب دیگری که می خواهم عرض کنم این که سبئوس مردی متدین بوده. او مثلا به معجزات باور داشته که از اجزای تاریخ نگاری کهن بوده. این را بگذاریم در کنار تاریخ نگارانی اندک شمار چون ابن مسکویه که در کارشان اصلا وارد خبرهای غیر طبیعی نمی شوند. اما سبئوس چنین نیست. علاوه بر ارجاعات مکرر به کتاب مقدس، مثلا از خشکیدن چشمه آب شهر شوش خبر داده که وقتی خشکیده، که پیکر دانیال نبی را از شهر برده اند و باز چون به شوش آورده اند چشمه جوشیده است. یا در فصل 26 خبر از رویایی می دهد که در آن محل دفن قطعه ای از صلیب عیسی پیامبر دیده شده و در بیداری هم مصداق یافته. یا در فصل 37 از معجزات هریپسیمه مقدس خبر داده. منظورم بیان نوع نگاه تاریخی اوست که محدود به حدود واقعیت ها نیست. باز در عین حالی که اساسا تاریخی می بیند و تاریخی می نویسد. این امتیاز سبئوس است و ما در آن روزگار چنین مورخی نداشته ایم. ایرانیان دست کم یکصد و پنجاه تا دویست سال بعد از روزگار سبئوس دست به نگارش تاریخ زده اند.
مساله مهم دیگر در تاریخ سبئوس بازگفتن روابط سپهسالاران و دیگر عناصر برجسته و نامدار ایرانی با همدیگر و با دربار ساسانی است. این خبرها البته مختص سبئوس نیست و در برخی منابع دیگر هم آمده. اما وقتی در کار او آمده که از بیرون ایران به اوضاع ایران نگاه می کرده مساله جنبه دیگر پیدا می کند. چیزی که توجه مرا جلب کرد این که در روابط این قبیل آدم ها با همدیگر، جنس روابط عامه مردم دیده می شود و رفتارها حرفه ای یا بر پایه تخصص نیست. مثلا حسادت و رقابت بین شهربراز با شاهین، یا هوسناک شدن فرخ اورمزد، استاندار آترپاتکان وقتی خبر شده که زنی بر اورنگ شاهی نشسته و ماجرای بین او با ملکه بور که همه می دانید. منظور من این است که آیا این نوع رفتارهای عام نسبتی با پایان و تباهی کار دستگاه حکمرانی ساسانی نداشته؟
می دانیم که یکی از اغراض مطالعه تاریخ شناختن و بازشناسی احوال خویش است. ما را باید تا از خلال این مطالعه ها به معارفه نوین و بهتری از خویش برسیم. اگر جز آن باشد قصه ها و داستان ها ما را جذب خواهد کرد و این حاصلی نخواهد داشت که به کار پیشرفت در پویه تاریخ آید. مثلا در آن صورت باید داستان مبارزه سمبات در میدانگاهی در کنستانتینوپول را در نظر آوریم که در فصل 20 آمده و می بینیم که او آن قدر نیرومند است که از پس خرس و نره گاو و شیری برآمده است.
و دنبال سخن را بگیرم و پرسشی را در میان آورم که نمی دانم فقط در یکی دو سده آخر ساسانیان کار به دست این قبیل عناصر افتاده یا از قبل هم همان روال در کار بوده است. این تاملات موجب می شود تا آن امپراتوری با فر و شکوه را درست تر و بهتر بشتاسیم و در نتیجه موقع خویش را بهتر بازیابیم. اگر در آن روزگار به قول امروز ما کار در دست عناصر نامتخصص بوده پس آیا همان باعث نشده که مسیر مملکت و دستگاه حکمرانی به انحطاط ختم شود؟ از طریق دیگر منابع هم مثلاً از وجود اختلاف نظرهای زیاد در میان دستگاه حاکمه ساسانی خبر داریم که بر مواضع و قدرت عمل رستم فرخزاد در میدان نبرد اثر می گذاشته است. به راستی در ایران آن روز چه گذشته بود؟
امتیاز تاریخ سبئوس
از امتیاز منحصر به فرد سبئوس یاد کنم که تاریخی است که مورخ از روزگار خودش نوشته است و مشاهداتش را ثبت کرده. مقایسه کنید با قدیم ترین منابع مکتوب در قلمرو ایران پس از ورود اسلام که از حدود سال های دویست قمری تالیف شده و شنیده ها و روایات است. اما کار سبئوس ثبت مشاهدات است. این مشاهدات که مخصوصا در دوره برآمدن اسلام و بیرون آمدن پیروان دین نو از سرزمین خودشان گزارش روزانه است ارج و قدر والا دارد که منبعی در این ارج دست کم در زبان فارسی نداریم. می دانیم که منابع تاریخی ما که به آن دوره مربوط است همه در درون قلمرو اسلامی نوشته شده که ایران هم در همان قلمرو قرار می گیرد. اینک با تاریخ سبئوس به منبعی رسیده ایم که وقایع آن دوره را از بیرون قلمرو اسلامی و اسلامیان نوشته است. این امتیاز بسیار بسیار والایی است. تک تک کلمات و جمله های سبئوس در این بخش های کتابش را باید بارها خواند. البته او پیش از آن هم از گرفتاری امپراتوری ساسانی به شورش بهرام چوبین گزارش کرده و آشفتگی آن برهه را مجسم کرده است.
ناگفته نماند که سبئوس نه مملکت پارس را و نه امپراتوری روم را دوست نداشته و از آن روی که هر یک از دو ابرقدرت روزگارش بارها میهن وی را بین خویش قسمت کرده اند سخت رنجیده خاطر است. بنا بر همان رنجش است که از پادشاه پارس ها بارها به بدی یاد کرده است. گزارش های او از امپراتوری روم و روابط آن با امپراتوری پارس هم دست اول است و می توان گفت که اگر به منابعی هم نگاه کرده آن منابع هم در بیرون از قلمرو تاریخ نگاری اسلامی و ایرانی بوده و تکراری نیست. گزارش های او از جنگ های پارس ها و رومیان در آن دوره هم خواندنی است. باید پرسید که آیا همان جنگ ها و بی توجهی حاکمان مملکت پارس به اقتضائات درون مملکت و نیازهای مردم نبوده که راه منتهی به سرنگونی را هموارتر کرده است؟ چون می بینیم که از همان برهه انگار چرخ زمان سرعت برداشته و در مدت زمان کوتاهی چندین تن بر اورنگ پادشاهی ایران نشسته اند تا کار به فرجام ایران و ساسانیان می رسد.
در باره برآمدن دین نو از قلمرو تازیان
حدود ده فصل انتهای کتاب هم گزارش های مربوط به پیدایش دین نوین و پیامبری از تخمه و تبار اسماعیل است. و گزارش تاخت و تازهای پیروان دین نو در بیرون از سرزمین خودشان تا به پارس و ارمنستان و روم و هند. در همان گیر و دار یزدگرد سوم در سرزمین های خاوری در قلمر وکوشان ها به قتل می رسد. این هم گزارش مخصوص سبئوس است که با روایتی که در ذهن و حافظه ما ایرانیان رسمی و حتمی شده فرق دارد. روایت رسمی ما می گوید یزدگرد سوم در آسایی در مرو به دست آسیابان کشته شد. سبئوس می گوید که پادشاه در زدوخورد با شعبه ای از هون ها جان باخت. البته این گزارش هم تفصیل ندارد و ماجرا همچنان در تاریکی است. به راستی بر سر ساسانیان و یزدگرد سوم چه آمد؟ من در حد دانش آموزی خودم باور نمی کنم که پادشاهی چندان کودک و ساده لوح باشد که به تنها در سرزمین های بیگانه سفر کند و تنها و در جامه شاهی وارد آسیایی شود و بخوابد و آسیابان با دیدن جامه ها و زینت آلات شاهانه او را بکشد. این داستان را هر کس و هر جا پرداخته در نظر مبتدی من، دور از عقلانیت و غیرتاریخی می نماید. اینک سبئوس صحنه پایان را در جای دیگری مجسم کرده. اما او هم صحنه را به قدری دور آراسته که نمی توان در آن به دقت نظر کرد و چیزی را روشن دید.
در باره تاریخ سبئوس ممکن است بیشتر سخن گفت. اما من هم در همین جا دامن سخن را برمی بندم که به پایان حیرت بار امپراتوری ساسانی می رسیم. پایان در همین جا برای آن که راه پژوهش و دست یافتن به آگاهی باز بماند، و ادعا نشود که هر آن چه بوده را می دانیم. پایان برای آن که به نوشته مترجمان انگلیسی کتاب در دیباچه هنوز دانشمندان و مورخان در حیرت اند که علت و اسباب سقوط ساسانیان چه بوده است؟ به امید آن روز که بدانیم به راستی بر ما چه رفته است.
سپاس گزاری و قدردانی
لازم است تا از هم میهنان ارمنی به نیکی و ادای احترام یاد کنم که باعث این نشست شدند.
می دانیم که ارمنیان از همسایگان و نیز از هم میهنان بسیار کهن ما هستند که اصالت دارند. در خیلی از هنگامه ها و دشواری ها، ایرانی و ارمنی یکی و در کنار هم بوده اند. داستان های کهن ما با ارمنیان سرشته است. مشهورتر از همه داستان بیژن و منیژه است که با دادخواهی ارمانیان از کیخسرو آغاز شده و جریان پیدا کرده است.
سپاس مخصوص می گزارم از جناب دکتر یونانسیان گرامی و یارانشان در انجمن هور که چراغ مهر به ایران در دل هایشان تابنده است. درخشان باد این چراغ و آبادان باد این دل ها، تا دیر.
با سپاس از شما باشندگان ارجمند، و ادای احترام به دوستانی در درون و بیرون ایران که نتوانستند به این نشست برسند. جای همه خالی است.
درود بر همه ایرانیان. درود بر ایران.